خانوم کوچولو و آقایی گلش دوشنبه 87/1/26 ساعت 4:55 عصر
بنام خدا.همون خدایی که تو رو برای من آفرید
ستاره ها در سردی رگهایم لرزیدند.
خاک تپید.
هوا موجی زد.
میان دو دست تمنایم روییدی.در من تراویدی.
آهنگ تاریک اندامت را شنیدم:
(نه صدایم و نه روشنی .طنین تنهایی تو هستم طنین تاریکی تو)
تحقق بخشیدن به افسانه شخصی یگانه وظیفه آدمیان است. همه چیز تنها یک چیز است.وهنگامی که آرزوی چیزی را داری سراسر کیهان همدست می شود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی.
و آن تنها آرزوی من تویی و تنها تو ...
سلام به ماه من به ماهک من به ماهان من و
سلام به همه گلهای باغ بهار و دوستای این خونه کوچیک .
پا وب اول:اول از همه یه توضیح کوچیک بدم که چرا امروز اومدم ک دوشنبه هست.آخه دیروز از اونجایی که من نمی دونستم ساناز کامپیوتر و خراب کرده با خیال راحت اومدم که وبلاگ رو آپ کنم و به بنبست خوردم .دیشب نشستم راست و ریستش کردم و امروز تونستم بیام و آپش کنم
پا وب دوم:اتفاقات این هفته:اول از همه اینکه سلومه جون هفته گزشته یه کار نیمه وقت تو یه عکاسی پیدا کرده بود اما بهد از دو روز خودش اومد بیرون(شما که می دونین )آخه عکاسیی که سالومه رفته بود می خواست که سالومه تابستون اونجا بمونه .اما سالومه ترم تابستونی نمی خواست برداره واسه همین اومد بیرون.دومین اتفاقی که افتاد اینه که عشق من هفته گذشته رو با 1000 تومان تو شهر غریب گزروند ومن وقتی فهمیدم یه آلمه حرس خوردم.و اتفاق سوم .مامان (عمه)وبابا و ثمره جون چهارشنبه هفته گزشته رفتن زنجان تا زندگیه من و از تنهایی بیرون بیارن. وبابای سالومه یه تلوزیون و یه آلمه خوراکی واسش خرید و تو مهمونسرای بانک کلی خوش گزروندن .جمعه بابا و مامان خانوم گلم برگشتن و ثمره پیشش موند و با هم رفتن برا ثمره یه مانتو خریدن و دو تا شال برا خودشون .و اتفاق دیگه اینکه این هفته پیامک های ایرانسل مجونی شده بود و ما ترکوندیم .اونقده به هم پیامک دادیم ((تنها ما نه همه ملت یاد گرفته بودن)) که ایرانسل نامرد فهمید قطعش کرد.
پا وب آخر :سالومه جون من تو این هفته عالی بودی . دوست دارم .دوست دارم. دوست دارم .دوست دارم. دوست دارم .دوست دارم